بچه های ِ منبچه های ِ من، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

خاطره هایی برایِ کودکی که هرگز زاده نشد

19+

1400/12/13 17:04
نویسنده : الــــــی
183 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها داریم تلاشمون رو میکنیم که تورو توی این دنیا بیاریم...

اما نمیشه...

هربار تلاش میکنیم،نمیشه...

و من هربار ناامیدتر از قبل بی بی چک میخرم...

و هربار که منفی میشه کل روز حالم بده...

حرفی هم نمیتونم بزنم چون محسن میگه از کجا معلوم مشکل از تو نیست...

وضع مالی خوب نیست...

امیدواریم خوب بشه..بریم آزمایش ببینیم مشکل از کیه...

ماشینمون رو فروختیم و دادم به پدر حسن تا توی خونه سرمایه گزاری کنه...

میگم وضعمون خوب نیست،منظورم اینه که نقینگی نداریم...

اما هربار که یادم میوفته که تو نمیخوای بیای،

با خودم تکرار میکنم من به زمان بندی خدا ایمان دارم...

میگم حتما خدا میخواد من لاغر بشم،کارا و زحماتت بابات به بار بشینه،بعد تورو به ما بده...

میدونم یه روزی میای..

وکاش بهمن 1401 بیای...

میدونی چرا اون موقع تو میشیی ثمره عشق 10ساله مادر و پدرت 💚😍

بهم گوش بده...

میدونم اون بالا نشستی ببینی کی بهترین زمانه تا بیای پیش من...

دوست دارم..

تا ابد..❤️

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)