بچه های ِ منبچه های ِ من، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

خاطره هایی برایِ کودکی که هرگز زاده نشد

اسم

1391/9/26 15:43
نویسنده : الــــــی
298 بازدید
اشتراک گذاری

ناراحتگریهگریهناراحت

من دلم نمیخواد بچه ام کسی رو به یاد کسی بندازه!!

آدمها یدونه ان،اسمهاشونم یه دونه اس!

آدما اسم بچه شونو به یاد کسایی که براشون عزیز بودن میزارن!

اسم سیما قشنگه!

اما به هیچ وجه نمیزارم کسی سیما صداش کنه!!!

اصلا محسن...!

جدی میگم وقتی نظرتو خوندم،بغضم گرفت!!

مثل این میمونه که من اسم پسرمو بزارم رضا یا بزارم سهیل!!!

من نمیزارم،و نمیزارم که توام بزاری!!

حتی واسه اسم دوم هم نمیزارم بزاری سیما!

از دستم ناراحت نشو!چون عقیده منه!!

به مرور زمان اینو میفهمی!

من حتی خسرو هم نمیزارم اسم پسرمو!چون دق میکنم هربار که بخوام صداش کنم!!

هیچ میدونی حس من نسبت به خسرو چه حسیه؟!

حس یه عشق از دست رفته!!

این یه حس معمولی ای نیست!!

درک کن که دلم نمیخواد با صدا کردم بچه ام هربار یه ملت ته دلشون بغض بشینه،ناراحت بشن و با یه ترحم و یه حس عجیبی بغلش کنن!!خودتم میدونی که خانواده تو چه حسی نسبت به عمه سیما دارن!!

و حتی خودت که بعد از فوتش داشتی دق میکردی و هربار هم که اسمش میاد بغضت میگیره و من اینو درک میکنم!چون همین حس رو نسبت به خسرو دارم!

محسن یکم فکر کن...

لطفا...ناراحت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

پرنیان
25 دی 93 2:02
خیلی زیبا